بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم