تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم