ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت