پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
به خون دیده، تر کن آستین را
به یاد آور حدیث راستین را
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
فدای حُسن دلانگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود
جز او بقیع زائر خلوتنشین نداشت
در کوچهباغ مرثیهها خوشهچین نداشت
در دفتر عشق کز سخن سرشار است
هر چند، قصیده و غزل بسیار است
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی