ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد