شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد