چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد