ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
میروم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا
یکطرفشمسالشموسویکطرفشمسالضحی
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی ماندهست
شمشیر بردارد هر آنکس با علی ماندهست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
یوسف، ای گمشده در بیسروسامانیها!
این غزلخوانیها، معرکهگردانیها
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
چه جمعهها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی