شاید که به تأثیرِ دعا زنده کنند
در برزخِ این خوف و رجا زنده کنند
در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
خیمهها محاصرهست تیغهاست بر گلو
دشنههاست پشتِ سر، نیزههاست پیشِ رو
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
سامرا امشب ز شبهای دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
بر اسب بنشین که گردِ راهت قرق کند باز جادهها را
که با نگاهی بههم بریزی سوارهها را پیادهها را
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امینالله خلقالله میآیند
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی میکند
سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی میکند