از دور به من گوشۀ چشمی بفکن
نزدیک به خویش ساز و کن دور ز «من»
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من
گر نگاهی به ما كند زهرا
دردها را دوا كند زهرا
ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!
لیلةالقدر محمد، فاطمه!
باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد
گر علی دل، قرار او زهراست
ور علی گل، بهار او زهراست
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟
صبح شور آفرین میلادت
لحظهها چون فرشتگان شادند
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش
علی كه آینۀ روشن خدای تو بود
همیشه آینهاش روی حقنمای تو بود
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟
قلم، قناری گنگیست در سرودن او