چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام