چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام