ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام