گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود