چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش