ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
با گوشۀ شالت پر پروانهها را جمع کردی
گرد و غبار کاشی صحن و سرا را جمع کردی
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
من آمدم کلماتت به من زبان بدهند
زبان سادۀ رفتن به آسمان بدهند
چنان گنجشک میسایم سرم را روی ایوانت
که تا یکلحظه بالم حس کند گرمای دستانت
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
ناگاه آمدی و صدایی شنیده شد
در صور عشق، سورۀ انسان دمیده شد
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
ای چشمهایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخههای روشنِ «والتّین»