ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست