گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند