گر سوختهست بال و پرت فَابکِ لِلحُسِین
گر مانده داغ بر جگرت، فَابکِ لِلحُسِین
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟
در دل دریای دشمن بیمحابا ایستاده؟
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
روزی که حسین عشق را معنا کرد
صد پنجره رو به آسمانها وا کرد
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
این اشک رهایت از دل خاک کند
بالت بدهد راهی افلاک کند
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
جز در غم عشق سینه را چاک مکن
دل خوش به کسی در سفر خاک مکن
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو
دل ما، بیتِ الهی ز دلآرایی تو
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را
زانروز که سوخت از عطش کام حسین
گوش دل عالم است و پیغام حسین
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا كجا دیدم
به هر جایی كه رو كردم، فقط روی تو را دیدم...
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم