رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست