امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
ای صفای حرم یار! کجای حرمی؟
حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟
کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟
مسیح عاطفه پا در رکاب خواهد شد
صبح فراقِ ما، شده از شام، تارتر
دل داغدار و، سینه از او داغدارتر
بیا که باغ پر از عطر دلربایی توست
نسیم، چشم به راه گرهگشایی توست
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
از چارسو راه مرا بستند
از چارسو چاه است و گمراهی
پر طاووس فتادهست به دست مگسان
کو سلیمان که نگین گیرد از این هیچکسان؟
زمين را میکشند از زير پامان مثل بم يک روز
نمیبينيم در آيينه خود را صبحدم يک روز
به بام بر شدهام از سپیدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
بهار، سفرۀ سبزیست از سیادت تو
شب تولّد هستیست یا ولادت تو؟
آن یار که غائب است روی ماهش
تقواطلبیست، رسمِ خاطرخواهش
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
باز دل، چلّهنشین حرمِ راز شدهست
مرغ شب، با نفس صبح همآواز شدهست