دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم