آمد سحر دوباره و حال سَهَر کجاست؟
تا بلکه آبرو دهدم، چشم تَر کجاست؟
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
در کوچه بود جسم امام جوان، جواد؟
یا بام، شاخه بود و گُلش بر زمین فتاد
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر
از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت