ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام