فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم