بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده