باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
سر تا به قدم عشق و ارادت بودی
همسنگر مردی و رشادت بودی
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
غبار خانه بروبید، عید میآید
ز کوچههاست که بوی شهید میآید
که دیده زیر زمین باغ بیخزانی را؟
نهانتر از سفر ریشهها جهانی را
آنقدر نقش لالۀ پرپر کشیدی
تا آنکه آخر، عشق را در بر کشیدی
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بیهمتا!
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم