همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
تا نگردیدهست خورشید قیامت آشکار
مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار
با ریگهای رهگذر باد
در خیمههای خسته بخوانید
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر