ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید