رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت