دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من