نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم