گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
شور بهپا میکند، خون تو در هر مقام
میشکنم بیصدا، در خود هر صبح و شام
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم