پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟