حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن