ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
گوش بسپار که از مرگ خبر میآید
خبر از مرگ چنین تازه و تر میآید
با هیچکس در زندگی جز درد همپا نیستم
بیدرد تنها میشوم، با درد تنها نیستم
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم