روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز