کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست