پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست