چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام