رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری