ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
یک روز به هیأت سحر میآید
با سوز دل و دیدهٔ تر میآید
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد