زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
نعرهزنان ایستاد بر سر میدان شهر
رِند خیابان عشق، شیخ شهیدان شهر
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
بگو به باد بپوشد لباس نامهبران را
به گوش قدس رساند سلام همسفران را
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را
مرامم غیرت است ای عشق و پیمان با توأم دین است
دفاع از سنگ در دینی که من دارم از آیین است
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
بر عمرِ گذشته کن نگاهی گاهی
از سینۀ خود برآر آهی گاهی