کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
مدینه! بی تو شب من سحر نمیگردد
شب فراق، از این تیرهتر نمیگردد
دلا بکوش که با عشق آشنات کنند
چو عاشقان به غم دوست مبتلات کنند
سلام! آمدهام تا به من، امان بدهید
دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید
نشستهام به رواقی به گوشۀ حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش
چقدر با تو کبوتر، چقدر با تو نگاه
چقدر آینه اینجا نشسته راه به راه
سلام، حامیِ پیک و پیام، ابوطالب!
سلام، ای ملکوتِ کلام، ابوطالب!
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد
شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد
صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد
حضور تو لب «شیراز» را غزلخوان کرد