آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
ای آفتاب طالع و ای ماه در حجاب!
ای بدرِ نور یافته در ظلِّ آفتاب!
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
رباب است و خروش و خستهحالی
به دامن اشک و جای طفل خالی
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
نسیم صبح بگو چشمهٔ گلاب كجاست
صفای آینه و روشنای آب كجاست
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی