دید خود را در کنار نور و نار
با خدا و با هوا، در گیر و دار
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملۀ عالم تو و کس ناپدید
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی، آشنایی، محرمی؟