شبیه آسمانیها هوای قم به سر دارم
نشانی از چهل اختر درون چشم تر دارم
راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر...
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
دویدهایم که همراه کاروان باشیم
رسیدهایم که در جمع عاشقان باشیم
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست