نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
صبح صادق که میدمد دل من
سرخوش از بادۀ حضور شود
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود