پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
ای یادگار آدم و ادریس، ای قلم
برکش قلم به صفحۀ تلبیس، ای قلم
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
شاید او یوسف ذریۀ طاها میشد
روشنیبخشِ دل و دیدۀ بابا میشد
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟
به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا
دخترم، بیتو بهشتِ جاودان شیرین نبود
بیش از این دوری، سزای صحبتِ دیرین نبود...
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
ستمگران همه از خشم، شعلهور بودند
به خون چلچله از تیغ تشنهتر بودند
صبح سپید سر زد و خورشید خاورش
گیتی سیاهجامه فرو ریخت از برش
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
مدینه آنچه که میپرسم از تو، راست بگو
کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو
در آفتاب تو انوار کبریاست، مدینه
به سویت از همه سو چشم انبیاست، مدینه
اگر به شکوه، لب خویش وا کند زهرا
مدینه را به خدا کربلا کند زهرا
عطر او آفاق را مدهوش کرد
دشت و صحرا را شقایقپوش کرد
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را