باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
گهی از دل، گهی از دیده، گاه از جان تو را جویم
نمیدانم تو را ای یار هر جایی، کجا جویم؟...
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
گرچه با کوه گرانسنگ گناه آمدهایم
لیک چون سنگ نشان بر سر راه آمدهایم
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
آيينهای و برايت آه آوردم
در محضر تو دلی سياه آوردم
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچههای شرقی «العفو» راهی نیست
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظۀ وصل عاشقان ما را بس
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
سخنی ز کربوبلا بگو، نفسی از آنچه که دیدهای
دو سه بیت تازه و تر بخوان، که چه دیدهای، چه شنیدهای
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم